در حریم رضوی نور و صفا می بینم
حرمش چون حرم امن خدا می بینم
حرمش چون حرم امن خدا می بینم
آن امیری که بود جن و ملک خادم او
همه یکسان به درش شاه و گدا می بینم
همه یکسان به درش شاه و گدا می بینم
پاره ی قلب محمد که ملقب به رضاست
همچو زمزم به ره سعی و صفا می بینم
همچو زمزم به ره سعی و صفا می بینم
ناامیدی ز در خانه ی او ممکن نیست
زان که او را به کرم بهر عطا می بینم
زان که او را به کرم بهر عطا می بینم